روزنامه اخبار صنعت پزشکی را پوشش می داد و یک ساختمان آجری پنج طبقه را در جایی که زمانی منطقه ای از شهر بود، اشغال کرد. خود ساختمان این تغییر اقبال را منعکس میکرد، از اتاق هیئت مدیره با صفحههای بلوط زرق و برق دار بخش مالی در طبقه پنجم، به دفاتر کاغذی پراکنده نویسندگان در طبقه سوم، به حوزههای کوبنده و کثیف اتاق چاپ در زیر زمین.
اتاق چاپ توسط ترنس جاناتان دراموند و کالین آنتونی دیگان، پسرعمو و رقیب سرسخت از دوران کودکی اداره می شد. بقیه اعضای شرکت آنها را در مجموع به عنوان Tweedledee و Tweedledum میشناختند و تا حد امکان از سر راه آنها دوری میکردند. تری شیفت اولیه را از ساعت 6 صبح تا 3 بعد از ظهر انجام داد و کالین از ساعت 3 بعد از ظهر تا نیمه شب کار می کرد. در حالی که آنها از یکدیگر متنفر بودند، از مداخله بیرونی حتی بیشتر متنفر بودند، و هیچ چیز مانند کسی که سعی در اصلاح اختلافات متقابل آنها دارد، به بز آنها نمی رسید. سالها قبل، بخش چاپ یک دستگاه قهوهساز فیلتر بسیار فانتزی Wigomat به عنوان جایزه بهخاطر قدردانی از بهرهوری خود هدیه داده بود. این جایزه زاییده فکر منابع انسانی بود و بلافاصله باعث تفرقه و اختلاف نظر شد. بخشهای دیگر خواستار این شدند که بدانند چرا به آنها جایزه داده نشده است، منطق و ریاضیات بخش منابع انسانی زیر سؤال رفت و تری و کالین به زودی بر سر ماشینهای شیک با هم اختلاف کردند. در تئوری، دستگاه فیلتر و فلاسک شیشهای را میتوان هم برای چای یا هم برای قهوه استفاده کرد، اما تری تا حدودی یک کمالگرای چای بود و نمیتوانست از نفوذ طعم ضعیف قهوه که به ادعای او به محفظه فیلتر و خود لیوان میچسبد، تحمل کند. پس از اینکه تری دستگاه را به عنوان «افلوویوم بدبو با بوی قهوه» به چای ممتاز وارداتی خود سیلون متهم کرد و مکرراً کالین را به تمیز نکردن آن به درستی پس از استفاده متهم کرد، کتری برقی با دمای متغیر خودش و قوری Wedgwood را آورد. .
کالین Wigomat را انتخاب کرده بود و یک تایمر اضافه کرده بود تا وقتی ساعت 6:00 رسید، فلاسک پر از قهوه تازه دم شده باشد که توسط پد گرم کننده زیر آن گرم نگه داشته می شد. HR سعی کرد برای عادلانهتر کردن جایزه مداخله کند و مشارکت آنها تأثیر مفیدی داشت که Tweedledee و Tweedledum را علیه آنها متحد کردند. برای 6 ماه آینده، کالین هر شب در گلدانها در HR ادرار میکرد، در حالی که تری با تایمر تهویه مطبوع آنها و پوسترها و اطلاعیههای مختلف مشتاقانه آنها دست و پا میزد. هر شب، تهویه مطبوع در HR محل را تا 98 درجه فارنهایت گرم می کند و ورودی هوای تازه بسته می شود. در نتیجه، هر روز صبح که کارکنان منابع انسانی وارد میشدند، دفترشان تاریک، گل آلود و بوی ادرار در باغ آبجو نمایشگاهی شهرستان میآمد. آنها همچنین حداقل 3 ساعت را صرف مرتب کردن اشتباهات در اعلامیههایی میکردند که جلسه گروه کر را در محوطه راه آهن، جلسه گروه ناظر قطار در زبالهدان، و جلسه گروه بازیافت در کلیسا قرار میداد. رفع اشتباهات در اعلامیه های آنها بیشتر روزهای آنها را مسدود می کرد، و تماس های روزانه برای روشن شدن اینکه چرا چروها بخشی از گروه کر کلیسا هستند وجود داشت. بهره وری منابع انسانی اساساً متوقف شد، که بقیه شرکت مخفیانه از آن سپاسگزار بودند. در نهایت، کالین و تری از آسیبدیدگی منابع انسانی خسته شدند و به دعواهای درونی و سنتهای ایراد گرفتن از کار یا ذائقه یکدیگر در نوشیدنیها بازگشتند.
هر یک از این دو مراسم کوچک نوشیدنی خود را داشتند. هر روز در ساعت 2:30، کالین لوبیاها را برای روز بعد آسیاب می کرد، فلاسک را تمیز می کرد، مخزن را با آب تازه پر می کرد و یک کاغذ صافی جدید و پنج پیمانه لوبیا تازه آسیاب شده به آن اضافه می کرد. در طول شب، کلر باقیمانده در آب تبخیر میشود و در ساعت 7 تا 6 صبح هر هفته، Wigomat آتش میگیرد و شروع به دم کردن قهوه میکند. در راه رفتن به محل کار، کالین یک شیرینی از یک نانوایی فرانسوی برمیداشت، که با انتخاب لوبیا انتخاب میشد: گردش سیب با Wiener Mischung، کروسان شکلاتی با Sumatra Mandheling، و یک غذای زنجبیل عسلی با کنیایی.
سالها همه چیز به خوبی پیش میرفت، اما پس از آن CIO جدید پیشنهاد کرد که چاپخانه و نویسندگان بیشتر با یک چاپگر لیزری پرسرعت خودکار و یک برنامه گردش کار ادغام شوند. او به مدیران نشان داد که چگونه می تواند روند ویرایش، تأیید و چاپ را سرعت بخشد و چندین مرحله را خودکار کند. این سیستم به مدیران بخش بینش بهتری در مورد پیشرفت اقلام می دهد و هشدارهای اولیه را در مورد مواردی که احتمال لغزش به نظر می رسد ارسال می کند. به هیئت مدیره و مدیر مالی، او پیش بینی هایی از صرفه جویی در هزینه های سیستم جدید نشان داد، از جمله توانایی کاهش 20 درصدی کارکنان. یکی از بخش هایی که باید بهبود یابد اتاق چاپ خواهد بود که اکنون به جای دو نفر فقط به یک نفر نیاز دارد.
تصمیم در مورد حفظ Tweedledee یا Tweedledum همانطور که اکثر چنین تصمیماتی به طور تصادفی هستند گرفته شد. همچنین به تری اعلام شد که موقعیت او باید به همان روشی که معمولاً چنین تصمیماتی انجام می شود، خاتمه می یابد: بسیار ضعیف. تری متوجه شد که او را اخراج کرده اند زیرا او از لیست افرادی که ماه آینده جشن تولدشان را جشن می گیرند کنار گذاشته شده بود و او با HR تماس گرفت تا اشتباه را اصلاح کند. پاسخی که او دریافت کرد برای هر دو طرف شرم آور بود، و در پایان تماس، او می دانست که کارش از بین رفته است، این تصمیم به دلیل CIO و یک مشاور بی چهره بوده است، و اینکه کالین، بله، کالین، هنوز هم این کار را خواهد داشت. یک شغل
در آخرین شیفت کاری، تری وسایل شخصی خود را جمع کرد، چاپگر را با حلال و یک لایه روغن سبک تمیز کرد و هدیه خداحافظی برای کالین گذاشت. فلاسک قهوه را تمیز کرد، ویگومات را پاک کرد و ظرفی پر از اسید و تتراکلرید کربن را بین فلاسک خالی قهوه و پد گرمکن ویگومات گذاشت. در نهایت، او یک سفر سریع به طبقه پنجم رفت. در آنجا، او قبل از اینکه جعبه افکتهایش را به ماشینش برد و به سمت فرودگاه برود، خودش را در کشوی بالای میز مدیر منابع انسانی راحت کرد.
صبح روز بعد، CIO و مشاور مدیریت در دفتر کالین ملاقات کردند تا در مورد چاپگر لیزری جدید و وظایف جدید کالین صحبت کنند. همانطور که کالین قفل در را باز می کرد، عطر قهوه تازه دم شده سوماترا آنها را به داخل می آورد. در حالی که مشاور هر کدام یک فنجان برای آنها می ریخت، کالین با احتیاط سه کروسان شکلاتی را از جعبه خارج کرد. رایحه شکلات و قهوه با حضور ظریف روغن ماشینی سبک، جوهر و کاغذ آمیخته شده بود که به چاپخانه فضایی قدیمی می بخشید. همچنین عطری تازه و تقریباً روستایی در اتاق رسوخ می کرد که CIO متوجه آن نشد، مشاور نمی دانست درباره آن اظهار نظر کند و کالین بدون اینکه از کنجکاوی دیگری دریغ کند متوجه آن شد. این حیف بود، زیرا زمانی که گاز فسژن از ظرف حلال و اسید داغ شده باعث تاری دید شد، دیگر خیلی دیر شده بود. هر کدام به سختی نیمی از کروسانان خود را تمام کرده بودند و حتی شروع به بحث در مورد چاپگر لیزری جدید و نرم افزار گردش کار نکرده بودند قبل از اینکه سرفه جای خود را به تنگی نفس، فروپاشی و کما بدهد. تا زمانی که هر کسی به دنبال آنها می آمد، قهوه آنها، مانند بدنشان، به دمای اتاق کاهش یافته بود و کاملاً بی روح بودند.